چراغ خانه سیدحسن میرالماسی و راحله ملکی، تا همین چندی پیش به حضور کوثر و اسما که به ترتیب شش و دو ساله هستند، روشن بود، اما از نیمه فروردین امسال، این زوج جوان تبدیل به خانوادهای هشت نفره شدند و تمام جریان زندگی روزمره آنان تغییر کرد.
آقای میرالماسی و همسرش که از ماهها قبل، پس از مطلعشدن از تعداد فرزندانی که قرار است به دنیای آنها اضافه شوند، خود را برای چنین روزی آماده کرده بودند، حالا به طور طبیعی با دغدغهها و مشکلات زیادی روبهرو شدهاند.
این زوج ساکن محله خاتمالانبیا (ص)، در حالی صاحب فرزندان چهارقلو شدند که به گفته خودشان، با وجود داشتن کوثر و اسما، اصلا هیچ قصدی برای بچهدارشدن نداشتند و تنها به خواست الهی، این اتفاق نادر در زندگی آنان روی داده است.
اعتقاد و ایمان قلبی آقای الماسی و خانم ملکی سبب شده تا تسلیم اراده خدا شوند و تمام تلاش خود را برای نگهداری و مراقبت از فرزندانشان بهکار بندند؛ اما پرواضح است که بعد از توکل به خدا، تابهحال با کمک و یاری فامیل و همسایهها بوده که این چند هفته سپری شده و بعد از این، بدون حمایت اساسی از سوی دوستان و آشنایان و بهویژه سازمانها، مراقبت از چهارقلوها بسیار مشکل خواهد بود.
عزت نفس این زوج، مانع شد تا آنان در طول گفتگو با ما، درخواستی را مطرح کنند، اما همه خوب میدانیم این اتفاق برای هر خانوادۀ ایرانی که بیفتد با چه مشکلاتی روبهرو خواهد شد. آرزو میکنیم دستهای مددرسان مسئولان، این چهارقلوهای سید را یاری دهند تا در شرایط مناسبی بال و پر گیرند.
«روشنیبخش زندگی» تعبیر یک مادر از تولد چهار میهمان نورسیده است که این روزها سر او را حسابی شلوغ کردهاند؛ میهمانانی از جانب پروردگار که هم رحمت با خود دارند و هم نعمت. فاطمه، زهرا، زینب و محمدعلی مایۀ برکت و رحمت الهی در خانهای هستند که راحله چراغش را روشن کرده و بهشت را برای خود به ارمغان آورده است.
صدای گریه نوزاد، بعد از یک خواب طولانی، شیشۀ شیرهای رنگارنگ در اندازههای مختلف و ذکر «ماشاءا... لاحول و لاقوه الا با...» که روی کاغذی با خط خوش نوشته و روی دیوارِ کنار تخت نوزادها چسبانده شده و آشنایانی که برای چشمروشنی آمدهاند، حال و روز خانهای است که بهتازگی اعضایش دوبرابر شده است.
خانواده چهار نفرۀ سیدحسن و راحله حالا چهار عضو جدید شیرین و دوستداشتنی دارد که با دستهای کوچک و گریههای گاه و بیگاهشان نشاط را به ارمغان آوردهاند.
همسایه و بستگان دور و نزدیک آمدهاند تا کمک کنند و در شادی و مراقبت از نورسیدهها شریک باشند. یکی شیرخشک درست میکند، دیگری به نوبت، بچهها را بغل میگیرد و شیشه شیر به دهانشان میگذارد و آن یکی، بچهای را میخواباند. اتفاقات این خانه، چند روز است بر محور این چهار میهمان تازه از راه رسیده میچرخد. کوثر دختر شش ساله و اسما دختر حدود دو ساله خانواده هم، به یکباره صاحب سه خواهر و یک برادر شدهاند.
هنوز تشخیصدادن بچهها از هم، برای مادر و پدر و اطرافیان دشوار است، بخصوص که همه تقریبا، هموزن و از نظر ظاهری شبیه یکدیگر هستند. تفاوت رنگ لباسها هم گاهی کارساز نیست و تشخیص دخترها از همدیگر مشکل میشود؛ فقط مادر و مادربزرگ این نورسیدهها ویژگیهایی از اجزای صورت و اندامشان را نشان کردهاند تا بتوانند آنها را شناسایی کنند.
«سیدحسن میرالماسی» و «راحله ملکی» پدر و مادر این چهارقلو، حالا مسئولیتشان خیلی سنگینتر شده است. مادر بچهها که ۳۴ سال سن دارد، درباره این اتفاق میگوید: «دختر اولم کوثر، شش ساله است و اسما دختر کوچک دیگرم اواخر سال ۹۴ به دنیا آمد.
ما به داشتن دو فرزند رضایت داشتیم، اما خواست و اراده الهی، مقدم بر خواست بنده است و بدون اراده او حتی برگی از درخت نمیافتد. وقتی دختر دومم هفت ماهه شد، حال جسمیام کمی بد شد و احساس کسلی و بیحوصلگی میکردم. بعد از مراجعه به دکتر و دادن آزمایش، در کمال تعجب، متوجه شدم باردار هستم. شوکه شدم، اما با این حال خوشحال بودم که صاحب فرزند دیگری میشوم. فقط نگران اسما بودم که نتوانم به او بهاندازه کافی برسم.
اولین سونوگرافیام در هفته هفتم نشان داد که دو قلو حاملهام. جاخوردم و سردرگم بودم، چون حتی یک مورد در خانوادۀ خودم و همسرم سابقۀ دوقلوزایی نداشتیم. داروی خاصی هم مصرف نکرده بودیم که بخواهد منجر به دوقلوزایی شود.».
مادر چهارقلوها از وقتی میگوید که برای نخستینبار متوجه میشود به جای یک فرزند باید منتظر چهار فرزند باشد: «در سونوگرافی دوم یعنی در ماه پنجم، متوجه شدیم بچهها چهارقلو هستند. راستش را بخواهید اولش خیلی ترسیدیم و تعجب کردیم. چون همان طور که گفتم، اصلا چندقلوزایی در خانوادههایمان نداشتیم و برای بار اول بود که در فامیل ما چنین اتفاقی میافتاد.».
شوک عجیبی به مادر جوان وارد میشود؛ طوریکه نمیتوانسته با این موضوع کنار بیاید و فقط زمانی که با گوشهای خودش، چهار ضربان قلب متفاوت را میشنود، این موضوع را قبول میکند. از طرفی نگران سالم به دنیاآوردن آنها و زندهماندن خودش و سرنوشت دو دختر کوچکش نیز بوده است. تربیت و تأمین مخارج بچهها هم دغدغه بزرگی بوده که سراغ خانم ملکی و آقای میرالماسی در ماههای آخر بارداری آمده است.
پدر چهار قلوها، اما نقش مهمی در آرامکردن همسرش و روحیهبخشیدن به او داشته است. این پدر جوان میگوید: «نگرانی ما از بابت اداره و تربیت بچهها و از همه مهمتر سالم به دنیا آمدنشان و سلامت همسرم بود، اما در همه این مدت، فقط توکلمان به خدا بود که کمکمان میکند.».
او از آخرین سفری که همراه راحله و دخترانش رفته، حرف به میان آورده و معنویت این سفر را در پشت سر گذاشتن خطرات احتمالی مؤثر میداند: «یک ماه پیش از بارداری همسرم، به عتبات رفتیم. فکر میکنم عنایت ویژه اهل بیت (ع) شامل حالمان شده است.».
او از آرزویی میگوید که گاهی به شوخی به زبان میآورده و به همسرش میگفته است؛ «گاهی به شوخی به خانمم میگفتم دوست دارم شش بچه داشته باشم که با خودم هفت سید در یک خانه باشیم و شوخی ما جدی شد و حالا بابت این اتفاق شیرین، خدا را شکر میکنم.».
پدر چهارقلوها نگران حال همسرش است که مجبور است یکتنه مواظب بچهها باشد و دلش میخواهد پرستاری داشته باشند که کمکدست خانمش باشد؛ «من اگر پول و حقوق به اندازه کافی داشتم، هیچوقت دوست نداشتم به خلق خدا رو بزنم. حتی با حقوق ثابت ماهی دو میلیون تومن راضی بودم و بچهها را جمعوجور میکردم،
اما الان کارگر نقاشی ساختمان هستم که یک روز کار دارم و یک روز نه. خودم را به آب و آتش میزنم تا درآمد حلالی داشته باشم و از صبح تا شب دنبال یک لقمه نان هستم.». او ادامه میدهد: «سازمان بهزیستی برای دادن سهمیه ماهانه شیر خشک، روی خوش به ما نشان داده و یکی از خانمهای بهزیستی به نام لالوی، بهشدت پیگیر کار ما بودند.».
او از واریزنشدن یارانه بچهها هم میگوید: «برای دو دختر اولم، فوری یارانهشان واریز شد، اما یارانه چهارقلوها این ماه واریز نشده، در حالی که بهشدت به پول آن نیاز داشتم.». او از آرزویش هم میگوید که دوست دارد در کنار نقاشی ساختمان، مغازهای داشته باشد تا گیاهان دارویی بفروشد و از این کسب و کار، نان حلال سر سفره زن و بچههایش ببرد.
در چندقلوزایی، به دلیل فشارهایی که بر جنین وارد میشود، احتمال تولد پیش از موعد و در نتیجه نارسبودن نوزاد وجود دارد و هرچه تعداد جنینها بیشتر باشد، این احتمال نیز بالاتر میرود. مادر بچهها میگوید: «در مدت بارداری، نگران سلامتی بچهها بودم، چون شنیده بودم چندقلوها نارس به دنیا میآیند یا ممکن است قسمتی از اعضای بدنشان تشکیل نشده باشد، اما سونوگرافی ماههای بالاتر، همه نشان از سالمبودن بچهها داشت و این موضوع، از اضطراب و نگرانیام خیلی کم میکرد.
در هفته ۲۸ بارداری، با توجه به شرایط جسمیام، پزشک، دستور بستری داد و یک ماه در بیمارستان امامرضا (ع) تحت نظر بودم. دردهایم به حدی بود که مسکنهای قوی البته با دوز پایین به من تزریق میکردند تا به جنین آسیبی وارد نشود و من هم بتوانم شرایط سخت را تحمل کنم.».
او به تعجب پرستارها و کادر درمانی بیمارستان اشاره میکند و میگوید: «پرستاران همیشه از من میپرسیدند دلیل توانایی بدنی بالایت چیست. مشخص است که دلایل معنوی و لطف الهی شامل حالم بود و فکر میکنم در کنار آن، ۱۲ سال مداوم ورزش حرفهای کاراته را انجامدادن، استقامت بدنی و روحیهام را قوی کرده بود. برای همین میخواهم بچههایم را طوری تربیت کنم که ورزش جزوی از زندگی آنها شود.».
خانم ملکی با یادآوری چند ماهی که بر او و خانوادهاش گذشته است، اضافه میکند: «در ۹ماه بارداری، بهخاطر تعداد بالای جنین، شرایط سختی را گذراندم و فقط خدا بود که کمکم کرد تا بتوانم دوره بارداری سالمی را پشت سر بگذارم. گاهی بنا به توصیه همسرم، هر روز زیارت عاشورا میخواندم، واقعا آرام میشدم. یا اوقاتی که درد زیادی داشتم فقط فرازهای انتهایی این زیارت را میخواندم.».
این خانم ۳۴ ساله که حالا مادر شش کودک است، درباره انتخاب نامهای فرزندانش میگوید: «همسرم سیدحسن آدم بسیار باایمان و معتقدی است که دوست داشت اسامی ائمه را انتخاب کند. خودم هم نظرم این بود اسامی و القاب زیبای ائمه (ع) بر روی بچههایم گذاشته شود. چه اسامیای زیباتر و بامسماتر از فاطمه و زهرا و زینب و محمد و علی؟»
بچهها که تا به اینجای گفتگو را خواب بودند، کمکم بیدار میشوند. خیلی آرامند. مادرشان میگوید: «بچهها با هم میخوابند، با هم بیدار میشوند، با هم شیر میخورند و باید با هم پوشکشان را عوض کنیم. این از حکمتهای خداست. چون اگر هر کدام یک وقت خواب یا بیداری و خورد و خوراک داشتند، نیاز به وجود حداقل چهار پرستار به صورت ۲۴ ساعته بود.اما الان من و مادرم بهصورت نوبتی مواظب بچهها هستیم.»
ملکی میگوید: «نگهداری از چهار نوزاد، از عهده یک نفر برنمیآید. در همین چند روز که به دنیا آمدهاند، همسایهها همراه ما بوده، تنهایمان نگذاشته و کمک کردهاند تاتر و خشکشان کنیم و آنها را دکتر ببریم. پدر بچهها هم که نقاش ساختمان است و مواقعی که سفارش کار دارد. بیشتر ساعتهای روز را خانه نیست و نمیتواند در نگهداری بچهها کمک چندانی بکند.».
او میگوید: «مادر همسرم هم، دختر کوچکم اسما را مواظبت میکند. اسما از پیش از زایمانم که در بیمارستان بستری شدم، خانه مادربزرگش رفته و هنوز هم پیش آنها زندگی میکند. اگرچه خیلی دوست دارم کنار خودم باشد، اما واقعا با این شرایط، شدنی نیست.».
ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه صبح نیمه فروردین، زمان خاطرهانگیزی برای راحله ملکی است، گرچه آن موقع، لحظات حساس و خطرناکی را پشت سر گذاشته است: «در هفته سی و چهارم، درست روز ۱۵ فروردین پزشک معالجم، خانم دکتر حفیظی دستور جراحی دادند. اگر همان ابتدای جراحی، بیهوش میشدم، احتمالا به کما میرفتم،
به خاطر همین، تیم پزشکی به ترتیب فاطمه را با وزن یک کیلو و ۸۰۰ گرم و زهرا را به وزن یک کیلو و ۹۰۰ گرم، با روش بیحسی به دنیا آوردند و بعد، زینب را که درشتتر از همه و دوکیلو و صدگرم بود و آخر هم محمدعلی را با وزن دوکیلوگرم با بیهوشی کامل از بدنم خارج میکنند که فاصله زمانی تولد هر بچه با دیگری یک دقیقه است.».
بین مردم حرف تو حرف آمده که به آنها خانه دادهاند، پرستار و کمکهای نقدی گرفتهاند و سهمیه شیرخشک دارند، این درحالی است که هیچکدام از این حرف و حدیثها صحت ندارد و در شرایط اقتصادی فعلی، که تأمین مخارج یک فرزند دشوار است، خانواده میرالماسی با مشکل مواجه شدهاند؛
«شوهرم مناعتطبع دارد و دلش نمیخواهد دستش را پیش احدی دراز کند. شنیده بودم که دولت و بعضی سازمانها به خانوادههای چندقلوزا کمک میکنند. مادرم به چند سازمان مراجعه داشته، حتی به بیت رهبری هم نامه نوشته تا به ما که مستأجر هستیم، کمک کنند.
تا به حال، جز بیت رهبری که پیگیر کار ما هستند و جواب نامهمان را دادهاند و در حال بررسی پرونده چهار قلوها هستند، هیچ سازمانی حاضر به همکاری نشده است و میگویند برو خبر میدهیم! این خیلی بد است که جوانها را به بچهدارشدن تشویق میکنند، ولی وقتی یکی مثل ما که یکباره صاحب چند فرزند میشوند، هیچ حمایتی نمیشوند.
حساب کردهایم فقط هزینه تأمین پوشک و شیر خشک بچهها، آن هم با صرفهجویی بسیار، ماهانه حدود دو میلیون تومان میشود. بماند که هزینههای دوا و درمان دارند و نگهداری از آنها هم سخت است و سایر مایحتاج زندگی خود ما و دو فرزند دیگرمان هم هست.».
با گفتن این حرفها به موضوعی اشاره میکند که خاطر او و همسرش را آزار داده است. وقتی صدا و سیما گزارش ما را پخش کرد و همسرم برخلاف میلش، در آن گزارش، از مستأجربودنمان گفت، از فردای آن روز با ما تماس گرفتند و گفتند پول خوبی میدهیم، اگر یکی از دخترهایت را به ما بدهی. حرفم این است مگر یک پدر و مادر میتواند پاره وجودش را آن هم پس از تحمل این همه درد به دیگری بدهد؟ من و شوهرم اگر ۱۰ فرزند هم داشتیم، حاضر نمیشدیم ولو به خاطر نداری یکیشان را به فرد دیگری بدهیم.».
روی صحبتش با زوجهای جوانی است که با وجود سالها زندگی مشترک، تن به بچهدارشدن نمیدهند: «وجود بچه، شیرینی زندگی است. این را تا نچشیده باشید، نمیفهمید. به نظر من یکی از اشتباهات بزرگ هر زوجی، این است که زمان فرزنددارشدنشان را عقب بیندازند.».
او ادامه میدهد: «در وجود هر دختری مادری وجود دارد که با تولد نوزاد بیدار میشود و در عرض یک روز، دنیای کودکانه دختر را با دنیای مادرانه عوض میکند. دنیایی که خیلیها خود را از آن محروم میکنند و تعداد زیادی هم با وجود خرج و مخارجهای سنگین دوا و درمان و انواع و اقسام جراحیهای ناباروری، از آن محروم هستند. به آنهایی که به خواست خدا، پس از سالها هنوز هم صاحب فرزند نشدهاند، صبوری و نیت خود را توصیه میکنم تا به امید خدا به خواسته خود برسند.».